اینستاگرام را که باز می کنم، عکس هایی که برایم آمده اند معمولا سه دسته اند: عکس های دوستانه و خانوادگی، عکس های خوب برای ایده گرفتن و عکس هایی که عکاس خیال می کند عکس خوبی گرفته است. واضح است که موضوع این نوشته عکسی نیست که با دوستی در پارکی گرفته شده است. چیزی که آزاردهنده است، حجم زیاد عکس های به ظاهر هنری و در واقع بد است. اکانت هایی با دنبال کننده ها یا فالوئر های چند ده هزار تایی و پُر از عکس های بد. این چیزی نیست که محدود به ایران یا عکاسان خارجی باشد. اینترنت پر شده است از عکاسان جوان داخلی و خارجی بی شمار، با صد ها هزار دنبال کننده و ده ها برابر عکس های تکراری که برای ارزیابی عملکردشان تنها به تعداد لایک هایشان قناعت می کنند. مطلب امروز بدین موضوع اختصاص دارد و آن را برای تعریف عکس بد ترجمه کرده ام.
این مطلب احتمالا یک مقدار تند و تیز به نظر خواهد رسید، ولی به نظرم لازم هست، چراکه عکاسی خیابانی مشکلی دارد. شاید به خاطر این رنسانس الکی و تغییر و تحولات چند دهه اخیر در عکاسی خیابانی باشد و یا شاید صرفا به خاطر اینست که عکس بد پُست کردن مُد شده است. به هر ترتیب، این حجم از کار ضعیف حیرت آورست.
خیلی پدیده خوش آیندی نیست و دلیلش هم اغلب این است که عکاس ها موقع گشتن در آرشیو عکس هایشان و انتخاب کردن از بین آنها، وسواس و دقت زیادی به خرج نمی دهند. خیلی ها صرفا دوست دارند سریعا ببینند که بقیه چه نظری در مورد عکسی که به تازگی گرفته اند دارند، درحالیکه می توانند به قضاوت خودشان در بررسی این عکس ها اعتماد کنند.
درست است که سلیقه ها فرق دارند و هنر وابسته به سلیقه و طرز فکر هر شخص هست و بعضی از عکس های خود من هم شاید به نظر بعضی ها خوب نباشند و من هم کنترلی روی این مسئله ندارم، ولی چیزی که من در آن دخیل هستم پروسه انتخاب آن عکس برای به نمایش گذاشته شدن است.
به طور نمونه مثلا عکس های سیاه و سفید را ببینید. من عاشقشان هستم و خودم کلی عکس سیاه و سفید از خیابان های لندن دارم، ولی سیاه و سفید کردن نباید راه حل نهایی ما برای بهبود بخشیدن به همه عکس های بد باشد. متاسفانه بعضی ها اینطور تصور می کنند که سیاه و سفید کردن یک عکس مثل یک ابزار جادویی می ماند که البته این چیزی بیش از یک توهم نیست.
بعضی ها از این به عنوان یک ابزار برای پوشاندن عیب و نقص های عکس هایشان استفاده می کنند و اینطوری خودشان را فریب می دهند که انگار عکسشان حرفی برای گفتن دارد. سیاه و سفید کردن یک عکس درست مشابه نمک زدن به غذاست. نمک را به یک غذای بی نمک می زنند تا بی نمکیش از بین برود نه بیشتر از این.
گاهی این می تواند یک راه برای زیبا جلوه دادن یک عکس باشد و می تواند باعث شود که فراموش کنید این عکس هیچی نیست و چون هیچی نیست، اگر شروع به خراشیدن سطحش کنید، تا ابد باید همین کار را ادامه دهید، چون زیر این عکس روحی وجود ندارد.
بار ها پیام هایی از غریبه ها دریافت می کنم که از من می خواهند تا نمونه کارهایشان را نگاهی بیندازم و نظر بدهم، ولی اینطور به نظر می رسد که اینها اصلا آماده شنیدن نظرها و نصیحت های من نیستند. برایم جای تعجب داشت که چه طور آن آدم های مودب و مهربان که از من خواسته بودند نظر بدهم، بعد از شنیدن نظرهایم در مورد کارهایشان جری می شدند.
اگر آماده پذیرفتن نظری که خودتان خواسته بودینش نیستید، چه کسی برای کارهایتان ارزشی قائل خواهد شد؟
پند ساده ولی مهم و اساسی من برای هر کسی که علاقه مند به عکاسی در ژانر خیابانی یا هر ژانر دیگری هست این است که به عکسی که گرفته اید نگاه کنید و از خودتان در نهایت روراستی بپرسید: «حرف این عکس چیه؟ چه ارزشی داره؟».
لازم نیست این کار چند ساعت طول بکشد. باید در لحظه برای این سوال جواب داشته باشید، چون بقیه هم همینطوری در مورد کارهایتان نظر می دهند.
آیا عکستان در نشان دادن تقابل سایه و روشنایی فوق العاده است؟ یا طریقی که اشیاء و خط ها در کنار هم قرار گرفته اند، عکس را جذاب کرده؟ نکته جالبی در چیدمان اشیاء وجود دارد؟ ایا بیننده این عکس با طوفانی از احساسات منقلب می شود؟ آیا بیننده را به خنده یا گریه وا می دارد؟
جوابی پیدا کردید برای این سوال ها؟ خیلی عالی.
نکردید؟ از انتشارش بگذرید.
به نظرم این یک نکته به درد بخور هست: من وقتی فکر می کنم عکسی که تازه گرفته ام به اندازه کافی خوب هست که روی شبکه های مجازی قرار بگیرد، معمولا یک هفته و بعضا بیشتر دست نگه می دارم. این کار به من این اجازه را می دهد تا تصمیم احساسی نگیرم. به هر حال این عکس ها مثل بچه های ما می مانند و ما به همه آن ها وابسته ایم.
بعد از یک هفته یا بیشتر، سراغ آن عکس می روم و اگر همچنان به اندازه بار اول به نظرم خوب بود، آن وقت منتشرش میکنم. عکس اگر عالی باشد هیچ وقت از ارزشش کم نمی شود، درحالیکه عکس های بد به سرعت ارزش خود را از دست می دهند (حداقل طبیعتا باید اینطوری باشد).
این نقل قول را در همین زمینه خیلی می پسندم:
«من فکر می کنم یک عکس خوب مثل یه جوک خوب می ماند. اگر لازم باشد که یک جوک را بعد از تعریف کردن توضیح دهید، خیلی جک خوبی نیست» – از ناشناس.
قصد ندارم کسانی که عکس بد منتشر می کنند را نقد شدید کنم، من خودم هم عکس بد زیاد دارم ولی نکته اینست که باید وقت بیشتری را روی اینکه «چه عکسی را از آرشیوتان پاک کنید و چه عکسی باقی بماند» صرف کنید.
روی صحبت من با آن هایی است که خیلی به این نکته توجه نمی کنند و مدام عکس منتشر می کنند و با این کار هیچ لطفی هم در حق خودشان نمی کنند.
این یک حقیقت است که مجموعه کارهای شما با ضعیف ترین کارتان سنجیده می شود. هر چیزی که آنلاین پُست میکنید، بخشی از این پورتفولیو (آلبوم کار) است و تا همیشه هم باقی خواهد ماند، چون همه چیز در اینترنت باقی می ماند.
عکاس ها باید سخت گیرترین منتقد های کار خودشان باشند. حتی یک سخت گیری ظالمانه.
متاسفانه خیلی ها اصلا اینطوری نیستند به خاطر اینکه به کامنت های داخل فیسبوک و اینستاگرام خود اعتماد و اکتفا کرده اند.
«چه عکس قشنگی، عالی»، «یه ترکیب بندی عالی»، «عجب نوری». ولی واقعیت این است که این کامنت ها هیچ کمکی به پیشرفت سطح کار شما نمی کنند و صرفا کیفیت مجموعه کارهایتان را مخدوش می کنند.
درباره نویسنده: نیکولاس گودن (Nicholas Goodden) یک عکاس مقیم لندن است که تخصصش عکاسی خیابانی است. او همچنین سینماگراف و تایم لپس هم درست می کند. می توانید نمونه کارهایش را روی وب سایت وی یا صفحه اینستاگرامش مشاهده نمایید.
منبع: Lenzak